جدول جو
جدول جو

معنی شکفت شدن - جستجوی لغت در جدول جو

شکفت شدن(لَ عَ)
تبخیر شدن آب مواد متبلور و خاک شدن آنها مانند نمک فرنگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جفت شدن
تصویر جفت شدن
با هم برابر شدن مانند هم شدن
به هم پیوستن، به هم پیوستن نر و ماده، مقاربت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرفت شدن
تصویر خرفت شدن
تباه شدن عقل بر اثر پیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یافت شدن
تصویر یافت شدن
پیدا شدن، آشکار شدن، نمایان شدن، یافته شدن، به وجود آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شگفته شدن
تصویر شگفته شدن
شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شکفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکفته شدن
تصویر شکفته شدن
شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شگفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن، شکفیدن
فرهنگ فارسی عمید
(خِ / خَ کَ دَ)
عاشق شدن. مفتون شدن. اعزام. (یادداشت مؤلف). تولیه. (المصادر زوزنی). کلف. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). استهامه. (یادداشت مؤلف) :
از آنکه نرگس لختی بچشم تو ماند
دلم به نرگس بر شیفته شده ست و تباه.
فرخی.
هر مهتری که وی را بدیدی ناچار شیفتۀ وی شدی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 423). ابتدای توبه وی (ابوحفص نیشابوری) آن بود که بر کنیزکی شیفته شد. (کشف المحجوب هجویری).
این از بلا گریخته یعنی که شاعیم
فتنه به جهل و شیفتۀ کربلا شده ست.
ناصرخسرو.
ماه نو دید عدو بر علمش شیفته شد
ماه نو شیفته را بر سر سودا دارد.
ظهیر فاریابی.
در راه وفای او شد شیفته خاقانی
هر روز قفای نو از دست زبان خوردن.
خاقانی.
عقل شده شیفتۀ روی تو
سلسلۀ شیفتگان موی تو.
نظامی.
، دیوانه شدن:
مانی به ماه نو که بشیبم چو بینمت
چون شیفته شوم کنی افسون به دوستی.
خاقانی.
آری چو فتنه عید کند شیفته شود
دیوانۀ هوا ز هلال معنبرش.
خاقانی.
شیفته شد عقل و تبه گشت رای
آبله شد دست و زمن گشت پای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ پَ دَ)
روشن شدن. از نهانی درآمدن. از پنهانی خارج شدن. (یادداشت مؤلف). آشکار شدن:
دید رنج و کشف شد بر وی نهفت
لیک پنهان کرد و با سلطان نگفت.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خَ شُ دَ)
آزرده و خشمگین شدن. برآشفتن. از ناملایمی یا طنز و کنایه ای بخشم آمدن و آزرده شدن، بور شدن. (فرهنگ فارسی معین) ، صید شدن. (یادداشت مؤلف). گرفتار شدن. ربوده شدن. (ناظم الاطباء) :
می شود صیاد مرغان را شکار
تا کندناگاه ایشان را شکار.
مولوی.
خوابش ازچنگل شهباز رباینده تر است
شوخ چشمی که شکار تن دل خسته شده ست.
صائب تبریزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(جُ تَ)
از تازگی وطراوت افتادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از دور که روی تخت دراز کشیده بود (سوسن) مانند مجسمۀ ظریف و شکننده ای به نظر می آمد که انسان جرأت نمی کرد او را لمس بکند از ترس اینکه مبادا کنفت و پژمرده شود. (سایه روشن صادق هدایت از فرهنگ فارسی معین). دارای چین و چروک و کثیف شدن پارچه و مانند آن. (فرهنگ فارسی معین) ، بی آبرو شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شرم زده و افسرده گشتن. وجهۀ خود را از دست دادن. و رجوع به کنف و کنفت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ کَ دَ)
تعجب نمودن. متعجب شدن. شگفتیدن. (ناظم الاطباء) (از برهان). تعجب کردن. (از انجمن آرا). رجوع به شگفتیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکفی شدن
تصویر مکفی شدن
کفایت شدن بانجام رسیدن، از میان رفتن: (و چون شر این حادثه ان شا الله مکفی شود) (مرزبان نامه. تهران. چا. 1 ص 185)
فرهنگ لغت هوشیار
شرمزده و افسرده گشتن وجهه خود را از دست دادن: از دور که روی تخت دراز کشیده بود (سوسن) مانند مجسمه ظریف و شکننده ای بنظر میامد که انسان جرات نمیکرد او را لمس بکند از ترس اینکه مبادا کنفت و پژ مرده بشود، دارای چین و چروک و کثیف شدن (پارچه و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفت شدن
تصویر جفت شدن
مباشرت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شکافتن خرد شدن، پریشان شدن مضطرب گشتن، مانند پیران شدن مسن به نظر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکار شدن
تصویر شکار شدن
آزرده و خشمگین شدن، بر آشفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یافت شدن
تصویر یافت شدن
پیدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکسته شدن
تصویر شکسته شدن
((~. شُ دَ))
خرد شدن، پریشان شدن، پیر و تکیده شدن
فرهنگ فارسی معین